یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست
پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند ...

آخرین مطالب

بازپخش (2): دیکطه ... + ممولانه!

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ
یادداشت‌های یک پسر شوریده - بازپخش (2): دیکطه ... + ممولانه!

امشب با یه پُست دوبل در خدمت هستیم! اولش باز هم یک یادگاری از اون وبلاگ مرحوم مغفور ورپریده!
بخوانید:

دیکطه ...
+نوشته شده در چهارشنبه هفدهم مهر 1392 ساعت 19:49

یادش بخیر آن روزگاری که گاز نداشتیم و برای تلفن زدن به خانه همسایه می‌رفتیم و برق روزی چند مرتبه می‌رفت و برای تهیه گوشت و روغن و برنج و تخم مرغ در صف می‌ایستادیم و هفته‌ای یک بار به حمام عمومی می‌رفتیم و یک شیشه نوشابه را چهارنفری می‌خوردیم و هزار و یک درد و کوفت دیگر داشتیم، ولی از هیچکدام از این کمبودها غصه‌مان نمی‌شد، آنقدری که از 19 شدن نمره‌ی دیکته‌مان سرافکنده می‌شدیم و روحمان (و جسممان ایضا!!!) درد می‌گرفت!!!

هی هی هی! کجایی آقای آموزگار کلاس اول که این روزهای سیاه را ببینی ... :

عسیسم! عجقم! کصافط! عه! دخمل! دوثط جونی! و قس علی هذا!

گمانم این هم از علایم آخر الزمان باشد! نه تنها فارسی را پاس نمی‌داریم، بلکه ضور می‌ظنیم که هرتور شده هروف را قلت قولوت بنویصیم! صرت ثلامت مولانا قلامئلی هداد آدل!!! کلاحط را بالاطر بگظار!!!


***


و در ادامه:

همیشه شرمنده‌ی رفقای نازنینم بودم که تنهام نذاشتن و مخصوصاً در این حادثه‌ی مؤلمه‌ی جانگداز، مرهم گذاشتن بر زخم جیگر سوخته‌ی جزّیده‌‌م!!!

یکی از خواننده‌های نازنین و مهربون که همیشه بیشتر از لیاقتم لطف داشته و همه‌ی شما با طبع شیوا و شیرینش آشنا هستین، سرکار خانوم ممول بانوی گرامی هستن که بزرگوارانه جسارت‌های مارو تحمّل کردن و حتّی در طی یک حرکت فرهنگی، اینطور مارو مورد نوازش قرار دادن:

عاغا ما با توجه به حمایتهای همه جانبه ی عروس گُلِ گلابمان دیشب طبع شعرمان گلُ (گِل!) کرد و چن خط باربط و بیربط نوشتیم!
"اندر احوالات وبلاگ ِ شوریده"

با سلام و احترام برهرکه این در میزند
ازسر صدق و صفا وبلاگ را سر میزند

الحذر یاران که این شوریده بس پرده‌در است
در جواب حرف بد حرفایِ بدتر میزند

باشد اینجا خانه ی شوریده ی ترشیده مست
کز حسادت دیگران را انگِ ابتر میزند! (منظور ممولِ بیچاره اس)

"پینه دوز" و"بیدل" و "شهر" و "زبل" را یک به یک

می نشاند گوشه ای هی تَرکه ی تر میزند *

آن یکی را من بدیدم کز غم ترشیدگی
خواب خوش می بیند و هی لاف شوهر میزند

این ممول هم دم به دم اینجاست از علافی اش!
هی می آید حرف منقل , سیخ و سنگر میزند

لیک "یارو" مدتی از جمع ما گُم گشته و
گوئیا دارد برای ِ دکترا خر میزند!!!

جمع ما را تا که می بیند به جایی دور هم
زووود می آید بلاگفا قفل بر در میزند

نیست مارا غم که این شوریده ی فرزانه مان
تا که بستند این یکی , وبلاگ ِ دیگر میزند!

خووووب بید؟!!

* "شهر" مخفف شهرزاد جان به اقتضای وزن شعر(!)

**سنگر در لهجه ی کرمانی استعاره از منقل و وافور !!


ممول جان این تراوشات ذهنی رو توی کامنتها نوشته بودن که برای ثبت جاودانه در تاریخ، اینجا بازنشر دادیم!

بچه‌ها! همیشه متشکریم!

خواهشانه: ما که عمّه نداریم! شما که دارید؟!به جان عمّه‌تان در مورد پُست‌ها هم چیزی توی کامنت‌ها مرقوم بفرمایید!!!

  • یارو گفتنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی