یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست
پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند ...

آخرین مطالب

از خاطرات اتوبوس‌سواری!

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۵۹ ب.ظ
یادداشت‌های یک پسر شوریده - از خاطرات اتوبوس‌سواری!

پیش‌نوشت: آدم عاقل کاری نمی‌کنه که مجبور بشه عذرخواهی کنه! ولی افسوس که این یاروی کلّه‌خراب شما عقلی نداره که این چیزا حالیش باشه! پس بازم عذرخواهی می‌کنم که کمتر خدمت می‌رسم! و ممنونم از همه‌تون که میاین و میرین و همیشه بهم لطف دارین!

********

توی ایستگاه منتظر اتوبوس بودم که یه بنده خدایی اومد سلام و احوال‌پرسی که به‌به! جناب یاروگفتنی! حال و احوالت چطوره؟! وبلوگت درچه حاله و فلان و بیسار! از اونجایی که روابط عمومی شوریده‌ی شما خیلیییییی بالاست، منم با وجود این که نشناختمش باهاش گرم گرفتم و احوال عیالاتشو پرسیدم و گفتم چه خبر از سبدت و هوا چطوره و ... که یه دفگی دیدم ابرهای تیره‌ی غم و اندوه به صورت این تازه‌رفیق ما نشست و شروع کرد نالیدن که من مسافرم و از یه شهر دیگه اومدم و اینجا جیبمو زدن و پول ترخیص عـــمّــه‌ی مریضم از زایشگاه رو ندارم و این قبیل تضرّعات و الحاحات!!!


گدای فوق تزئینی است!

این شد که دریای رحمت یاروگفتنی به تلاطم اومد و باعث شد دست توی جیب کنم و یک پونصدی چروکیده‌ی پلاسیده، تقدیم تازه‌رفیق مقروض مدیون درب و داغونم کنم! (خوب پونصد تومن هم پونصد تومنه دیگه! مهم نیت آدمه! خسیس هم نیستم!!)

تازه‌رفیق که قبلش با ارزیابی دک و پز الکی ما، توقع بیشتری داشت، قدری رو ترش کرد و با اخمی جانکاه، ادامه‌ی ذکر مصیبتش رو خورد و راهشو گرفت رفت!

اما ماجرای اصلی، بعد از رفتن تازه‌رفیق شروع شد! بنده خدایی که چندقدمی ما شاهد ماجرا بود، اومد جلو، یه نگاهی به سرتاپای هیکل قناسم کرد و شروع کرد نصیحت کردن که: فرزندم! کارت درست نبوده! تو نباید به این قسم جماعت مستضعف‌نمای گداپیشه کمک کنی و این گداپروریه! خاک تو سرت بکنن که با این حرکتت باعث شدی طرف به گدایی عادت کنه و بمیری که بلد نیستی محرومین واقعی جامعه رو دریابی و ... !! سرمو پایین انداخته بودم و شرمسارانه به افاضات این یکی تازه‌رفیق گوش می‌کردم که یهو یه تازه‌تازه‌رفیق دیگه‌ای پیدا شد و به این یکی گیر داد که: آقا اصلاً به تو چه؟!؟ این یاروگفتنی شریف ما (!) نون باطنش رو می‌خوره! و خدا به نیتش اجرش میده و ایول داره و دمش گرم و تو چرا مانع خیر میشی! طرف هم کم نیاورد و گفت: اصلا همین طرز تفکر شماست که باعث میشه مملکت بوووووق قووووووووووق قییییییییییییییق بییییییییییییق!!! (!!)

خلاصه چشمتون روز بد نبینه! یه دعوایی داشت راه می‌افتاد این شکلی:


که خوشبختانه اتوبوس ما رسید و جونمون رو برداشتیم و دررفتیم!! و البته بعدش از شیشه‌ی اتوبوس دیدیم کهاینبنده‌های خدا تازه‌رفیقهای ما سر پونصد تومنی پاره‌پوره‌ی ما همدیگرو داشتن می‌جوییدن!


حالا شما تماشاچیان فهیم و همیشه‌ در صحنه بفرمایید که این وسط حق با کی بود؟!؟ اول شخص مفرد؟! تازه‌رفیق؟! تازه‌تازه‌رفیق؟! مدافع اول شخص مفرد؟! سایبون ایستگاه اتوبوس؟! سبد؟! عمّه‌ی تازه‌رفیق؟! کی؟!؟

* می‌گم ممالک خارجه امکانات داره می‌گین نه! نامرداگداهاشونهم گدان واقعا!! خدا شانس بده!!

الحاقیه یکم:یاروگفتنی شوریده، هرگونه نسبت سببی، نسبی، خونی، نژادی الخ  را با اینموجود کف‌کرده‌ی نالوتی آبروبر  که با رحم نکردن به حتّی برف خدا، آبروی هرچی ترشیده‌ی شوریده‌ی ورپریده را به باد فنا داده است تکذیب نموده و در اسرع وقت بابت این قبیل افترائات، از دست ممولی ناجنس به مراجع قضایی ذیربط شکایت خواهد کرد!
الحاقیه دویم:Help Me Please در خصوص سایت مناسب و دائمی و صدالبته مفتی برای آپلود تصاویر!
الحاقیه سیم:با تشکر صمیمانه از نازنینانی که حواسشون به نگارش من هست و غلطهامو متذکّر می‌شن، جسارتاً جهت اطّلاع:  واژه‌ی "قناس" عربی نیست و هیچ ربطی هم به "ناقص و نقص و نقصان و ..." نداره، نه از حیث معنا و نه از حیث ریشه‌ی کلمه و املاءش هم همین‌شکلی درسته و شاهدش هماینجا!
الحاقیه‌ چهارم:مدتهاست از"پینه‌دوز"و"شهرزاد"و"بچه باحال"و"نسیم"و یه عده دیگه از رفقای بامرام وبلوگ خبری نیست! به یادشون هستیم، همیشه! حتی اگه قابل نمیدونن بازم سر بزنن!

  • یارو گفتنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی