یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست
پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند ...

آخرین مطالب

تذکرة البلاگرز (2)

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ
یادداشت‌های یک پسر شوریده - تذکرة البلاگرز (2)

 

 آن مهندسه‌ی اهل سلوک و مکاشفه، آن صاحب کرامات جلیّه و خفیّه، آن برهم زننده‌ی نظم جماعت ضعیفه،مولاتنا بانو شکوفهادام الله ظلّها و اصلح ضلّها(!)، از کارمندان مردم‌آزار بودی و دربرزخ ایّام عقدگرفتار!

 

 

 

نقل است که حضرتش سنوات متمادی کف‌کرده و حیران، در وادی ترشیدگی سرگردان بودی و در فراق شوی،مداد قرمز مکیدیو دل بهتصاویر مبتذله‌ی مضلّه‌ی آدامس تایتانیکخوش بداشتی تا آن کهو مولاتنا قاپ وی بربوده و شروینش نام و یوغ بندگی به گردنش بنهاد، حفظ الله قلّابها!

 

 

تذکره‌نویسان از دوران طفولیّتش اطّلاع کمی به دست داده‌اند،  در کتاب شریف مخزن الأشرار فی مصائب الاحشار (!) چنین مسطور است که روزگار خردی وی، در مصاحبتنرّه‌خروسی آتشناک به نام میرزامحمودبگذشت و اوّلین اوراق الفیّه و شلفیّه‌ی ایشان به اسم«خصوصی‌های یک زن»در آن دوران نبشته شد!

و امّا وصف شمایل آن مستوره‌ی جلیله:

مولاتنا شکوفه چهره‌ای فراخ وقامتی استوار و خیکی-به قاعده‌ی دسته‌ی کلنگ- داشت وپاچه‌ی بلورینش به زیور پشم و پیل ِ ارزشیمزیّن بوده وناخن‌های مطهّرش دائم اللاکیدهو بالای لب مبارکشسبیلی به قاعده‌ی سبیل مرحوم مغفور ابوالشروینسبز شده بود، پرمهابت و مجلّل، به قدری که گاه امر بر شروین‌خان مشتبه شده و وی را بابا صدا می‌زد!

حضرتش در دوره‌ی جاهلیّت اولی (همان تجرّد) ابروانی دمب‌موشی داشت و نقل است که بسیار مقبول‌تر از پسران(!) ابرو برداشتی و در بعض کتب مندرج است که در سنه‌ی 1435 قمری، کمند ابروان عاشق‌کش جنابش بهمرضی مسری از دیار کفر به نام بوتاکس(که به ظنّ حقیر مخفّف بوی وایتکس می‌باشد) مبتلا گردیده واز بیخ فلج گردید، به نحوی که قوّه‌ی ابرو انداختن و اشارت افکندن از وی زائل گردید و منقول است که این توطئه به اشارت مولانا شروین صورت پذیرفت، والله العالم ...

 

http://cdn.asriran.com/files/fa/news/1391/7/23/244405_747.jpg

مولاتنا شکوفهقربانش برویدردیف پایین، از سمت راست نفر اول، جلوس فرموده بر کرسی، با سبیل و ابروان نچرال

 

شمّه‌ای از کرامات:

ملّا ابوالغول گنده‌آبادی، ازمیلیاردران معاصربانو شکوفه بودی و در اداره‌جات حضرتش مشغول به خدمت مستمرّ و حجره‌اش در مجاورت بیت‌الخلاء اداره‌جات مستقر! ایشان(که مولاتنا وی را از جمله‌ی مقرّبین و محارم خویش تلقّی فرموده)نقل کند که از کرامات آن سرکار علّیّهمعجزتی به نامتصعیدبود، به این بیان که حضرتش جامدات را مستقیماً مبدّل به گاز فرموده وگاز مصرفیاداره‌جات ما با چند اداره اینوری و آنوری را -از باب معاضدت دولت فخیمه- تأمین فرمود، تقبّل الدّولة منها ... و البتّه اداره‌جات نیز به قدردانی ِ این خدمت کریمانه و مجاهدت ، بودجه‌یدستمال کاغذی بیت‌الخلاء ادارهرا به تأمیناینترنت مفتیبرای ایشان اختصاص داد!

سرانجام کار ویرضی الله عنها:

در حاشیه‌ی مصیبت‌نامه‌ی مرحوم شیخ عبدالهندل کِرمَکیعلیه‌الرحمهمندرج است که مولاتنا در اواخر عمر به امراض و آلام عدیده‌ای مبتلا گردید که از آن جملهکرم یخیبود و از آن جمله کرم خودسیخ‌زنی عطسه‌آور بود و این کِرمهای مهلک به هیچ تدبیر و تمهیدی (حتّیفیــــــــــن محکم و مردانه به همراه شروین‌خان) از وجود وی به در نیامد! و عاقبت مولاتنا بدان حدّ رسوایی رسید که مقامات اداره‌جاتحرکات و تایپاتبودار وی -که مظنون به غنی‌سازی به وسیله‌ی وایتکس بود- را به سازمان چیز هسته‌ای گزارش داده و مولاتنا کاترین به همراه یک فروند گشت ارشاد، جهت پیگیری مفاسد و معاصی مولاتنا به اداره‌جات مراجعه نموده و چپق مشارٌ الیها را چاق و قابلمه‌اش را چپّه فرمود بإذن الله تعالی!

رحمة الله علیها!

 

*(با سپاس از زحماتممولی گرامی!)

  • یارو گفتنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی