یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست
پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند ...

آخرین مطالب

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

اول از همه، بیدل دم‌بریده نمیدونم از کجا عکس صبیه‌ی ورپریده‌ی مارو پیدا کرده بود که چون زورش به خود ما نرسید، عکس اون طفل معصوم رو اینجا گذاشت تا سیل عظیمی از مشتاقان غلامی ما و خواستگاری ایشون، درب حرمسرای همایونی مارو از پاشنه در بیارن و تلفاتی بالغ بر چهارهاهزار نفر باقی بذارن!


آفرین بابایی! بنویس yahoo  بعد کنترل+اینتر رو بزن، جایی که باز شد کارخرابی کن!

بعد از اون پشه‌ی عاشق‌پیشه، یکی از عکسهای دوران تحصیل بنده رو که بسیار بچه‌مثبت بودم و اولین دوبنده‌م رو توی اون دوران از ناظم مدرسه کادو گرفتم رو رونمایی کرد:

یادش بخیر! پاپیون سبز بسته بودم، دماغمو بریدن!!


از ناجنسی و ورپریدگی ممولی هرچی بگم کم گفتم! این دم‌بریده‌ی نمک‌نشناس هم مثل بیدلی زورش به ما نرسید و عوض این که از خود ما بگه، به یکی از ضعیفه‌های حرمسرای ما گیر داد!(برین ببینین چی نوشته!)حیوونی ضعیفه‌ی ما رفته بود توی یاهو تف کنه برگرده که اینجوری توسط ممول خفت شد:
اقدس‌جون کجایی که شوریده‌ت دق کرد از دوریت! فدای لنگای بلوریت بشم من!

توت‌فرنگی جزجیگر خورده هم نمیدونم چی از ما دیده که مارو تشبیه کرده به شبح کاسپر!!

ما بر روی سریر همایونی و درحال تیمار یکی از ضعیفگان نفله‌شده!!

بله! و البته دم باجناق عزیزمان، حاج علیرضا خان روح‌سرد بابای خوب هم گرم که در تمامی این موارد، هوای این باجناق ذلیل‌مرده‌شان را داشته و از نشر و نشت اکاذیب و افترائات بیشتر جلوگیری فرمودند!!

  • یارو گفتنی
یادداشت‌های یک پسر شوریده - شوریده‌شناسی


یک زمانی، اون قدیم ندیما، مشتریای وبلوگ قراضه‌ی ما، طی یک تلاش نافرجام دنبال پیدا کردن چهره‌ی ما توی تصویر خاک‌برسری توضیحات وبلوگ بودن! یعنی این:



چندی پیش هم،زبله‌بانوی شیطون‌بلا، نمی‌دونم کجا و چطور که خودم هم نفهمیدم سونوگرافی‌م کرد و کودک درونم رو این‌طوری نشون داد:



امشب هم، اینممولی ناجنس ناقلا، نمیدونم از کجا عکس یکی از نوامیس از حرمسرا گریخته‌ی مارو پیدا کرده و توی وبلاگ کوفتیش پخش کرده:



حالا شما بفرمایید اینیاروگفتنیشوریده‌یترشیده‌یدربه‌درجون‌سختچشم‌وگوش‌دریده‌یورپریده‌ینفله‌یدوبنده‌بندتنبون‌گل‌گلیبا اون حرمسرای کذایی و ضعیفه‌های جورواجورش رو چه جوری تصور می‌کنین؟!؟

پس‌نوشت:با خبر شدیم یه عده صهیونیست مزدور استکبار جهانی، یه سایت درپیت زاقارت راه انداختن و از شهرت و نیکنامی وبلوگ ما (یعنی YAAROO) سوءاستفاده کرده و با زیر پا گذاشتن قانون کپی‌رایت، اسمی شبیه اسم مارو برای سایت قناسشون انتخاب کردن! یعنی YAHOO! حالا همگی پاشین برین در اعتراض به این عمل ددمنشانه یکی یه تف گنده توی سایتش بکنین و برگردین!!

  • یارو گفتنی
یادداشت‌های یک پسر شوریده - آدمْ پیکانی

پیکان رو دوست دارم! 

توی پیکان که میشینی، گرما و سرمای بیرون میره توی پوستت! از تابستون و زمستون دور نمیشی!

پیکان ادا نداره! صاف و ساده است! زور نمیزنه که هرجور شده به زور کولر و هیتر، هواتو داشته باشه!

سوار پیکان که هستی، سر و صدای موتور و اگزوزش رو می‌شنوی! وقتی بهش فشار میاد و زوزه میکشه، با تمام وجودت حسش میکنی ... نه که فقط چشمت روی آمپر ببینه دور موتور قرمز شده!

پیکان کم خرجه! کل چراغا و آینه‌هاشو بشکنی، اندازه یه چراغ بغل بعضی ماشینا هم خرج رو دستت نمیذاره!

صاف و ساده است پیکان! وقتی دلش بگیره و روشن نشه، هر ننه قمری کاپوتشو بزنه بالا میتونه عیب‌یابی کنه و بگه چه مرگشه! دیاگ میاگ و شل‌کن سفت‌کن نمیخواد!

فرمون پیکان به زور هم که شده، تورو همراه خودش میکنه! قرّ و فرّ الکی نداره! ننه من غریبم بازی در نمیاره! گاهی باید شونه‌ت در بیاد تا یه دور سه فرمون بزنی باهاش!

پیکان اون‌قدر دل‌گنده هست که حتی اگه خونوادت ده پونزده نفری باشن، بازم میشه روش حساب کرد واسه زدن به دشت و تاب بستن به درختای منتطر بچه‌ها و جوجه سیخ کشیدن توی طبیعت! احدی هم نگران بی‌کلاس شدنش نیست!


پیکان اهل تعارف نیست! خوش نداره با قطره‌چکون اینجکتور براش لقمه بگیرن! مردونه می‌لمبونه! غمش هم نیست که مسخرش کنن و بگن صدی پونزده و آخرش به همین جرم، نفله‌ش کنن!

پیکان اونقدر مغرور هست که واسه روشن شدن و روشن موندن چشمش دنبال باتری نیست! روشن که شد، باتری رو بردار! اصلا یه چیزی اونورتر! باتری هم نداشت، ده متر هلش بده، بعد بزن روی دو و روشنش کن! به همین راحتی!

اسکلت پیکان مرد مرده! حتی اگه سوسولش کنن و بجای سپر استیل قدیمی‌ش، سپر جوشن بذارن براش! استطقس‌داره و لامرگ و قرص و محکم! قرص قرص! محکم محکم!

********

آدمْ‌پیکانی‌ها رو دوست دارم ...


  • یارو گفتنی
یادداشت‌های یک پسر شوریده - جان‌سخت!


کلّه‌ی صبح جلسه کاری داشته باشی، بعدش یههمایش نه ساعته(از 8 صبح تا 5 عصر) دعوت باشی و اتفاقا همون روز هم با لوله‌کش قرار داشته باشی برای نصب آبگرمکن توی خونه و از قضا یه کار کوچولو مثل شرکت در آزمون ارشد هم همون روز عصر برات پیش اومده باشه و سرشب هم یه جای دیگه، جلسه‌ی دیگه داشته باشی، چه اتفاقی میفته برات؟! بله! باید یه شوریده‌ی جون‌سخت باشی تا همـــــــه‌ی اینا رو انجام بدی و بعدش هم تازه بشینی سر وبلاگ و از خودت پست در بیاری!!! اگه اصل تکامل انواع اون حاجی چارلی خان داروین رو بپذیریم، اجداد این شوریده‌ی نفله‌ای که روبروی شما نشسته، یحتمل بجای میمون، چیزی در حدود آرمادیلو بوده!!

غرض از مزاحمت و تصدیع، این که ما هنوز زنده‌ایم وهمونطور که عرض کرده بودم، چیزی که منو نکشت ان‌شاءالله قوی‌ترم کرده و می‌رسم خدمت یکی‌یکی شما و خیلی خیلی مخلص و دست‌بوس دوستای گلم هستم که توی این دوره‌ی فترت بهم سرزدن و جویای حالم بودن! فدای همه‌ی شما و از خدا می‌خوام بهم عرضه‌ی جبران این همه لطف رو بده ...

تکذیبیه:از همین تریبون، تمامی تهمت‌های ناشایستی که عده‌ای معلوم‌الحال به بنده چسبوندن (از جمله نفله شدن توی صف سبد و درگیر بودن واسه شستن ظرفهای حرمسرا و بلا‌ به دور جلوس بر سر منقل و تر شدن فیل و ...) را قویاً تکذیب کرده و خودمان را اکیداً تبرئه می‌نماییم!!

  • یارو گفتنی


ناجوانمردْ هوا

سرد و یخبندان بود ...

باد و بوران و یخ و برف ِ دی و بهمن‌ماه

سخت و سوزان و خشن

ریزان و وزان ...

و فراموش کردند عشق ...

یاران ...

ترکمن، مازن و گیلانی و ترک

یا بلوچ و لَـک و لر

و به کرمان و خراسان و حتّی کاشان

یا که تهرانی و اسپاهانی

استخوان همه لرزان ز ستمهای زمستان

گاز هم حتّی قطع ... !!

کوچه‌ها یخ‌بسته...

و خیابان‌ها همه در زیر لحاف یخ و برف!

شهر خالی شد از عشّاق ... !!!


***

تا که ناگاه ...

مردی از خویش برون آمد و یک کاری کرد!

غم سرما و سیاهی ِ زمستان را

با سرانگشت که نه

با نوک تیز کلید تدبیر

سیخکی زد!

مردمان کِـرخ و یخ زده را

-چهره‌هاشان چو لبو-

گرد هم جمع نمود!

پشتْ درْ پشتْ که نه

پشت بنهاده به پیش ِ عقبی!

خلق را گرم نمود!

در صفی پر ز صفا

گرم و پر مهر و وفا ...

در صف یک سبد اقلام مفید

صف تدبیر و امید!

مردمان جمع شدند! دور هم گرم شدند!


***

هیچکس گشنه نماند!

خلق سیر و سرشار

همه فارغ ز فریب و رندی

با عطایای کریمانه‌ی شیخ:

کیسه‌ای پر ز برنج هندی!

***

گوشه‌ای دیگر ازین طُرفه سبد

دو سه تا مرغ بلادیده و بیچاره و لختی و پتی!

بی سر و همسر و بی تخم و رَحِـم!

راهی سفره‌ی این خلق خدا

در عروسی و عزا !

***

یک دو جین تخم در آن کُنج دگر

تخم بی‌نطفه ولی پرمایه

مایه‌ی قوّت میز و پایه (!)

و به قولی

خاویار فقرا !!

کوکو و اشکنه و املت و خاگینه

همه مدیون وجود تخمُرغ !!

***

در ته این سبد رؤیایی

قالبی می‌بینید!

مرده‌ریگی که به جا مانده از زاغک پیر !

آنکه روباه به صد دوز و کلک

نتوانست به چنگ آورد و لقمه زند

حال از برکت این دولت و این دولتیان

طعمه‌ی سفره‌ی این خلق عزیز!

مجلسی، شیک و تمیز!!

***

و دو قوطی روغن

مُسهِل روده‌ی خلق مشتاق!

(لوب یا ری یا کانت!!)

چقدر صاف و زلال!

همچو اشک عشّاق!

***

آی! ای مردم شهر

همگی خوش باشید !

منتظر در صف و زنبیل به دست!

تا دمد دولت صبح !

این هنوزش سحر است!

یا که نه، نصف شب است !!!



پس‌نوشت یک:ممنون از دلگرمی و همراهی همه‌ی نازنینان بامعرفت توی این مدّتی که نبودم! یه هفته به تأخیر افتادن آزمون همان و به جفنگ افتادن شوریده‌ی ورپریده همان!
پس‌نوشت دو:التماس دعای پُست قبلی تا اطّلاع ثانوی ادامه دارد!
  • یارو گفتنی


نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر 1392 ساعت 10:16


اگر می‌خواهید کامتان برای مدتی تلخ شده و از لذات زندگی هیــــــــــــــچ بهره‌ای نبرید!

اگر گنه‌کار هستید و می‌خواهید گناهانتان بریزد و استخوان سبک کنید!

اگر از آنانی هستید که گمان می‌کنند هرچیزی که من را نکُشد، قوی‌ترم می‌کند!

اگر مغز اضافی دارید و جمجمه‌تان سنگینی می‌کند و دنبال جایی برای خرج کردنش هستید!

اگر می‌خواهید شهوات و احساساتتان را کنترل کنید و فعلاً بی‌خیال درد ترشیدگی و شوریدگی شوید!

اگر می‌خواهید گذشت زمان را خیلی سریع احساس کنید و همه‌اش منتظر فردا نباشید!

اگر می‌خواهید مدّتی با همگان مهربان‌تر شده و به همه التماس دعا بگویید!

اگر می‌خواهید به جذابیت‌های نهفته‌ی صفحات مشخصات و مقدمه‌ی کتابها و پرزهای قالی پی ببرید!

اگر می‌خواهید از میزان آموزندگی شبکه‌های بازار و چهار تلویزیون مطلع شوید!

اگر طالب هیجان هستید و با دیدن کابوس و خواب ناجور، هیجان‌زده می‌شوید!

اگر می‌خواهید بی‌خیال اینترنت و وبلاگ شده و لَختی (نه لُختی!) از شر این شیطان بیاسایید!

و اگر هزار درد بی‌درمان دیگر دارید و می‌خواهید سرتان را که درد نمی‌کند، دستمال ببندید!

همین امروز به سایت http://www.sanjesh.org/ مراجعه فرموده و در اولین آزمونی که به چشمتان خورد، شرکت فرمایید!!!

لذا و به علّت پاره‌ای تعمیرات (!) این حقیر فقیر، شوریده‌ی ترشیده‌ی ورپریده، تا اطلاع ثانوی از ارائه‌ی هرگونه پُست در وبلاگ معذور بوده و از همگان حلالیت طلبیده و ایشان را به خدای مهربان می‌سپارد و از یکایک بزرگواران التماس دعای خیر دارد!!!

*** خلاف ادب بود که بی‌خبر برم و منتظرتون بذارم.

واقعاً سرم درد نمی‌کرد ولی برای خودم دردسر درست کردم! خیلی درسخون نیستم، ولی می‌خوام قبول نشدنم به عذر وبلاگ نباشه و خاطره‌ی بدی نمونه برام از وبلاگ ... پس با اجازه‌ی شما عزیزای دلم، یکی دو هفته‌ای از خدمتتون مرخص می‌شم! البتّه نه این که کلّا نیام! میام انشاالله تا جایی که بتونم! کامنتها رو هم سعی می‌کنم جواب بدم! ولی اجازه بدین این دو هفته مطلب نذارم و انشاالله بعد از آزمون با یه انرژی مضاعف یه دفگی منفجر بشیم و دور هم بتّرکونیم!!

ممنون از همراهی و همدلی همه‌ی شما نازنینان! همیشه محتاج دعاهای خوبتون هستم!

واقعا از صمیم قلب همه‌تون رو دوست دارم و به خدای مهربون می‌سپرمتون!

  • یارو گفتنی