آدمْ پیکانی
پیکان رو دوست دارم!
توی پیکان که میشینی، گرما و سرمای بیرون میره توی پوستت! از تابستون و زمستون دور نمیشی!
پیکان ادا نداره! صاف و ساده است! زور نمیزنه که هرجور شده به زور کولر و هیتر، هواتو داشته باشه!
سوار پیکان که هستی، سر و صدای موتور و اگزوزش رو میشنوی! وقتی بهش فشار میاد و زوزه میکشه، با تمام وجودت حسش میکنی ... نه که فقط چشمت روی آمپر ببینه دور موتور قرمز شده!
پیکان کم خرجه! کل چراغا و آینههاشو بشکنی، اندازه یه چراغ بغل بعضی ماشینا هم خرج رو دستت نمیذاره!
صاف و ساده است پیکان! وقتی دلش بگیره و روشن نشه، هر ننه قمری کاپوتشو بزنه بالا میتونه عیبیابی کنه و بگه چه مرگشه! دیاگ میاگ و شلکن سفتکن نمیخواد!
فرمون پیکان به زور هم که شده، تورو همراه خودش میکنه! قرّ و فرّ الکی نداره! ننه من غریبم بازی در نمیاره! گاهی باید شونهت در بیاد تا یه دور سه فرمون بزنی باهاش!
پیکان اهل تعارف نیست! خوش نداره با قطرهچکون اینجکتور براش لقمه بگیرن! مردونه میلمبونه! غمش هم نیست که مسخرش کنن و بگن صدی پونزده و آخرش به همین جرم، نفلهش کنن!
پیکان اونقدر مغرور هست که واسه روشن شدن و روشن موندن چشمش دنبال باتری نیست! روشن که شد، باتری رو بردار! اصلا یه چیزی اونورتر! باتری هم نداشت، ده متر هلش بده، بعد بزن روی دو و روشنش کن! به همین راحتی!
اسکلت پیکان مرد مرده! حتی اگه سوسولش کنن و بجای سپر استیل قدیمیش، سپر جوشن بذارن براش! استطقسداره و لامرگ و قرص و محکم! قرص قرص! محکم محکم!
********
آدمْپیکانیها رو دوست دارم ...
- ۹۲/۱۱/۲۵