ای ابر خوش باران بیا ...
يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۵۴ ب.ظ
یادداشتهای یک پسر شوریده - ای ابر خوش باران بیا ...
تنها تو را سپاس ای داناترین!
که تمام کجسوهای پنجگانهی چپ و راست و پیشرو و پشتسر و زیرپا را به رویم میبندی تا وادار شوم سر ِ سرگردانم را به تنها سوی ِ باقیمانده بگردانم! آن بالا ...
تنها تو را سپاس ای زیباترین!
که دلخوشیهای پر زرق و برق ِ اینجاییم را میستانی که خالی بودن دستم یادم بیاید و سبکسری فراموشم شود و این سر ِ گران را به راهت آورم ...
تنها تو را سپاس ای بیناترین!
که اهل نبوده و نیستم برای این همه نازنینی تو ... برای این همه درد که به جانم میریزی ... و این همه درمانم میکنی از درد ِ بیدردی ...
تنها تو را سپاس ای شنواترین!
که میشنوی همهی ناگویهها و ناگفتهها را ... و اجابت میکنی دعاهای نکرده را ...
تنها تو را سپاس ای تنهاترین!
که تنها تو را سزاست سپاس ...
- ۹۳/۰۳/۱۱