به دعا دست بر آر ...
ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم
قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما
به دعا آمدهام هم به دعا دست بر آر
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
فلک آواره به هر سو کندم میدانی؟
رشک میآیدش از صحبت جان پرور ما
گر همه خلق جهان بر من و تو حیف برند
بکشد از همه انصاف ستم داور ما
روز باشد که بیاید به سلامت بازم
ای خوش آن روز که آید به سلامی بر ما
به سرت گر همه آفاق به هم جمع شوند
نتوان برد هوای تو برون از سر ما
تا ز وصف رخ زیبای تو ما، دم زدهایم
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ
گو به زاری سفری کرد و برفت از بر ما
********
رفتن با خودم و برگشتن با خداست! خیلی دوست داشتم یادداشتهای اینجا رو اقلاً به صد تا برسونم، حتّی این چندروز مثلا شمارش معکوس هم پایین پستها گذاشته بودم! ولی نشد... حالا کم آوردم، بریدم، یا هرچی که دوست دارین تصوّر کنین!
اگه خدا بخواد، دو سه روز دیگه عازم سفری هستم که فعلاً برای من نه مقصدش معلومه و نه مدّتش(میکشد هرجا که خاطرخواه اوست...)به رسم همهی مسافرها، ازتون حلالیّت میطلبم بابت همهی آزارها و اذیتهام...
بابت پست دیشب هم -که باعث تکدّر شد- عذرخواهم!
از کسی به جز خودم دلگیر نیستم... امیدوارم شما هم حلالم کنین و با لبخند باهام خداحافظی کنین!
یا حق!
36
- ۹۳/۰۳/۳۰