فکّ ماندگار!
جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ
یادداشتهای یک پسر شوریده - فکّ ماندگار!
دو سه ساعتی روز طول کشید تا از این جایی که وایسادم و عکس گرفتم (توی ایوون خونهی رفیق) برسیم اون بالا، روی تپهی روبرویی!
اینم منظرهی همون روستا، از بالای همون تپهای که بهش رسیدیم!
افسوس افسوس... رودخانهها به این جویهای کوچیک تبدیل شدن... تازه خیلیاشون کلا خشک شدن و این از معدود جویهای باقیمونده است.
یکی از دالونهای بهشتی، کوچهباغهای روستا...
اون نقطه نقطههای قرمز، آلوهای رسیده و خوشمزه بودن که جاتون خالی تا حدّ ترکیدن خوردیم و خوردیم و خوردیم!
این جیگر هم حیوونی کلی کمک حالمون بود! خدا قوت جیگر جون!
تا سفر بعدی، خدا یار و نگهدارتان باد! :)
- ۹۳/۰۵/۱۰