مصائب الرّجال (1): خرید!
یکی
از فعالیّتهای روزانهی ما آدمها، «خرید» است؛ عملی که معمولاً آقایان مصدر
آن را با «کردن» صرف نموده و خانمها با «رفتن» و از همین اختلاف تعبیر به
راحتی میتوان فهمید که آقایان «خرید کردن» را یک فعالیّت جدی و برای رفع
نیازهای روزمرّه زندگی میدانند و در مقابل، تلقّی خانمها از «خرید رفتن»
یک گردش و تفریح جذّاب، مفرّح و شاد میباشد.(همچنان که در زبان خارجکی هم، کاری که آقایان به آن buy میگویند، در محاورات خانمانه به عنوان shopping از آن یاد میشود که برگرفته از shop است و نشاندهندهی این معنا که اصل و مراد برای ایشان، خود مغازه و بازار است! نه خرید!!)
لذا بسیار طبیعی است که
وقتی آقا و خانم به همراه هم برای خرید به بازار بروند، به خاطر فاصله و
تضاد این دو دیدگاه، فجایع مصیبتباری رخ بدهد! تصوّر بفرمایید چرخیدن در
بازارها و گشتن در پاساژهای متعدّد که برای خانم جالبتر از قدم زدن در
شانزه لیزه و یا تماشای تئاتر در لااسکالا میباشد، برای آقا عملی هرز و
لهوی و دردناکتر از عذاب الیم است.
برای مردان، نتیجهی خرید رفتن به
همراه همسرشان از دو حال خارج نیست: یا این که در عرض نصف روز، ثمرهی حداقل
یکماه سگدو زدن و زحمت کشیدن را به باد میدهند؛ و یا این که آن نصف روز
را که میتواند به بهترین صورت با استراحت و تفریحات سالم بگذراند، شانه به
شانهی خانم چند پاساژ را بگردند و بعد از برگزاری صدها جلسهی ایستاده با
صاحبان مغازه و چانه زدنهای متوالی، آن هم فقط و فقط برای خرید یک روسری
چند هزار تومانی، آخرش هم دست خالی، با پاهایی تاول زده و قیافهی تلختر
از برج زهرمار عیال مربوطه، به خانه برگردند!
روانکاو معروف دکتر «دمسیاه استخوانی» که خود نیز از آسیبدیدگان این مصیبت است، این رفتار خانمها را به عنوان نوعی تخلیهی عقدههای درونگرایانهی دوران ترشیدگی دانسته و در مورد آن میگوید:
«راستش من اوایل خیلی با این قضیه مشکل داشتم! این گردیدنهای بینتیجه با خانوم باعث شده بود کمکم احساس کنم خر عصّاریام! این شد که با خانوم قرار گذاشتیم در حین خریدگردی ایشون، منعین بچهی آدمیه گوشه بشینم و هدفون بزنم تو گوشم و آهنگ «اگه یادش بره...» گوش کنم و وقتی خریدش تموم شد، برای بردن وسائل به خونه کمکش کنم!»



البتّه هستند مردان مسئولیتپذیر و فداکاری که در این مواقع، وظیفهی پدری را فراموش نکرده و در هنگام خریدگردی همسرشان، به فرزندانشان میرسند:


فرزند: مامانی با خیال راحت به خریدات برس! بابایی حواسش به من هست!
حتّی مواردی دیده شده که علاوه بر وظیفهی پدری، وظیفهی مادری(!)را هم...:

بابای مسئولیتپذیر: آآآآخ! گاز نگیر لامصب پدرسوخته! جیجی ننهت نیست که عین لاستیک باشه!!
راهحل دیگر، سرگرم کردن آقایان به تفریحات سالم دیگر میباشد:



خدا کوفتشان بکند! همه بگین آمین!!





پسنوشت:بازگشت شکوهمندانهی وبلوگنویس گرانمایه، معلّم اهل عمل، قلوه سنگ نمک، مرفّه یارانهبگیر، شاعر درپیت، استاد گرانقدرممولی ورپریدهاز بلاد ناکجاآباد به دیار بلاگستان را به همهی شما ترشیدگان و شوریدگان بلاگفا تبریک و تهنیت عرض مینماییم! قلمش همچون عملش(!) مستدام!
- ۰ نظر
- ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۵۵