یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

من شما را دوست دارم

یادداشت‌های یک پسر شوریده

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست
پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند ...

آخرین مطالب

دردسرهای دوبنده‌بندیِ بنده!

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۸ ب.ظ

مدّتیه که برای نگه داشتن تنبونم، به جای کمربند چرمی از دوبنده استفاده میکنم؛ کلّا موجود خوب و مهربون و سازگاریه و خیلی باهم راحتیم! تنگی و محدودیت کمربند رو نداره، برای نشست و برخاست راحتتره، دردسر روغنکاری و واکس و این قِرّ و فِرها رو هم نداره و یه جورایی مثل اسم خارجکی‌ش (suspenders) به آدم حس تعلیق و آویزونی میده!

البته سوءتفاهم نشه! مدیونین اگه یه وقت خیال کنین مثلاً من این شکلی‌ام که دوبنده می‌بندم:

و یا این که زبونم لال به این روز افتادم:


و یا  مثل این لَریِ گندهدماغ، قصد تیپ زدن و خودخوشگل‌نمایی دارم:

بلکه هویجوری و محض خاطر رضایت دل خودم (این دل نه ها! اون یکی دل!) و ایضاً به علت پارهای مشکلات فنّی (!) زیرزور و فشّشّشّشّار بند چرمی نمیرم و در بیشتر مواقع (از جمله توی محل کار) دوبنده می‌بندم. معمولاً چون زیر کت هست، دیده نمیشه و جلب توجّه نمیکنه، ولی وای به حال وقتی که کت یا پالتو رو بذارم کنار...!حکایتی داریم ما و این جماعت همکارای ناقصالعقل (اعم از زیردست و زبردست و همدست!) 

البته این طفلیا مقصر نیستن!به قول یاروگفتنی:"گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست!"

وقتی بعضی افراد معلوم الحال این اقلیّت دوبنده‌بند با اقداماتی این چنینی:



و یا اون چنونی:



باعث میشن روی مردم به آدم باز بشه و به خودشون اجازه بدن هر شوخی ای با آدم بکنن:



دیگه از این چیزندیده‌ها چه توقع؟!

البته اکثرا (مخصوصاً همکارای خانوم) جلوی روم چیزی نمیگن! ولی از نگاههای موذیانه‌شون معلومه که بهم به چشم یه سوژه‌ی تپل واسه  خاله‌زنکبازی‌های پشت سر و غیبت و هرهر و کرکر نگاه میکنن! البته چه بهتر! اندکی از بار گناهامون کم بشه بد نیست!

مسلّماًطبیعیه که این وسط یه عدّههم هستن که با همون حرکات موذیانه‌ی وررفتن و کشیدن و رهاکردن بند (از جلو یا عقب!) و یا متلکهایی از قبیل: بپّا تنبونت نیفته! زبل خان! لورل و هاردی و ... مارو مورد عنایت قرار میدن و ابهت پوشالی و هیمنه‌ی توخالی‌مون رو با خاک یکسان میکنن!!

حالا چی شد که این مطلب رو نوشتم؟! این که اخیراً چند مورد مشاهده شده که طرف در حالی که صمیمانه دست بر روی شانه یا کتف ما گذاشته،بعد از لمس بندها از روی کت، در کمال بهت و تعجّب و با چشم و دهن گشاد پرسیده: اااااه!!! این بندها چیه؟!؟ مگهمردهاهم.......؟!؟!؟ (شکلک جر خوردگی چشم و دهان از شدّت تعجب رو خودتون تصور کنین!) دیگه واقعاً اینو نمیدونم کجای این دل صاب‌مرده بگذارم! و موندم که با این اوصاف، بازم ببندم یا نبندم؟!؟


  • یارو گفتنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی